ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت شصت :
- شک داری به من؟
با چشمانی که دودو میزد نگاه از ساکش گرفت و با صدایی که انگار از ته چاه می آمد، لب زد:
- نه. ولی قول بده به کسی نگی!
باشهای گفتم و انگشت کوچکم را دور انگشتش پیچاندم.
- قول میدم به جون آقاجون!
لبخندش لرزید. تنش لرزید. دست و پایش لرزید. خدایا چه چیزی سوگند را به این حال انداخته بود؟ مشخص بود که عذاب زیادی برای به زبان آوردن حرفش میکشد. بالاخره هر جور شده با م