پارت پنجاه و نهم :

دست دراز کردم و دستش را گرفتم که با سستی بلند شد و گنگ نگاهم کرد. این حال سوگند برایم ترسناک بود!
یک ربع گذشت و ما همچنان مشغول جمع کردن وسایلمان بودیم. سوگند بی قرار بود و ناخن‌هایش را می‌جوید. روزه سکوت گرفته و به آرامی وسایلش را جمع میکرد.
هر بار سعی کردم با او حرف زده و او را به سخن گفتن وادار کنم اما او پا پس می‌کشید و دوباره در لاک خودش فرو میرفت.
دستی به چشمان خسته و دردمن

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • جیم

    00

    سهیل کیه 😳 بیچاره سوگند مظلوم حتما الماس یه کاریش کرده

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    من دوباره پارتی که داخلش سهیل خوندی رو مطالعه کردم اما اسم سهیل رو ندیدم داخلش. سهیل شخصیت اصلی رمان خورشید خونین شده ست. احتمالا داخل اطلاع رسانی خوندیش که برای پیش فروش اونه.

    ۱ سال پیش
  • جیم

    00

    متوجه شدم فکر کردم اطلاعیه واسه پارت های آینده ققنوس دربنده😂

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    😅❤️

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.