پارت پنجاه و هفتم :

- ای‌بابا. من بعد اون روز اجازه ورود به اتاق سودا رو ندارم. مگرنه خودم میگشتم. مطمئنم پشت میز انداختم.
لب برچید و موشکافانه نگاهم کرد. مظلوم خیره‌اش شدم که خندید و سرش را تکان داد.
- از دست تو! بازم میگردم.
با یادآوری مریم مردد نگاهش کردم که خندید.
- بگو ببینم چی میخوای بگی.
بزاق دهانم را قورت دادم و تردید را کنار گذاشتم.
- خیلی نگران مریمم. هیچکی هم اینجا نه خبری بهم

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.