پارت پنجاه و هشتم :

- نمیری سروناز. نمیری، نمیری. این رو توی گشت فرو کن. دارد این منجلاب نشو که بیرون کشیدنت با کرم الکاتبینه. قول میدم اوضاع که خوابید خودم ببرمت پس تو یکی به هیچ وجه قاطی سیاست و کثیف کاری هاش نشو.
چشم هایش به حدی قاطع بود که به سختی گفتم:
- حالش چطوره؟ چرا شکایت نکردن به خاطر این ضرب و شتم فجیح؟
ابرویی بالا انداخت.
- دقیقا به کی شکایت میکردن؟ از کی شکایت میکردن؟ حواست هست داریم

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • .....

    20

    فکرکنم اون یکی داداشه سوگندرااذیت کرده

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    🤌❤️‍🔥🌟

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.