ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۴۳۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
- چکش کن لطفا.
بانو چشمی گفت و بعد از دست زدن به تمام بدنم که به شدت درد میکرد، گفت:
- نه خدا رو شکر. فقط ضرب دیده.
الیاس آسوده نفسی کشید و تشکر کرد. نگاه آخرش را به اتاق کوچکمان انداخت. آه عمیقی کشید و در سکوت اتاق را ترک کرد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما