مجموعه داستان ما همه مرده ایم به قلم محدثه کمالی
پارت بیست و پنجم
زمان ارسال : ۴۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
چهره غمگینش باعث شد پوف کلافه ای بکشم.
- بلند شو بریم.
سرش را منفی تکان داد و در حالی که بلند میشد، گفت:
- باشه برای بعد.
سریع به سمتش رفتم و دستش را گرفتم.
- بیا دیگه.
نگاهی گذرا به اتصال دست هایمان انداخت و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما