پارت چهل و نهم :

ضربه بعدی باعث شد تا از آن حال و هوا در بیایم. هربار که ضربه‌ به بدنم کوبیده میشد کمرم ناخداگاه جلو می‌آمد و شدت ضربه بعدی را بیشتر حس میکردم.
- سیزده... آه چهارده... آخ پونزده...!
سر که بالا آورده و نگاهم به سوگند خورد، چشمم از اشک پر شد و به خواهرم که به زن‌عمو التماس میکرد تمامش کنند، خیره شدم. سوگند نگاهی پر درد به من انداخت و خواست دوباره حرفی بزند که صدای جیغم اینبار گوش از همه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۸۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.