ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت چهل و نهم :
ضربه بعدی باعث شد تا از آن حال و هوا در بیایم. هربار که ضربه به بدنم کوبیده میشد کمرم ناخداگاه جلو میآمد و شدت ضربه بعدی را بیشتر حس میکردم.
- سیزده... آه چهارده... آخ پونزده...!
سر که بالا آورده و نگاهم به سوگند خورد، چشمم از اشک پر شد و به خواهرم که به زنعمو التماس میکرد تمامش کنند، خیره شدم. سوگند نگاهی پر درد به من انداخت و خواست دوباره حرفی بزند که صدای جیغم اینبار گوش از همه