پارت چهل و ششم :

پوفی کشیده و بیخیالی زیر لب زمزمه کردم. پله‌ها را یکی یکی بالا رفتم و آرام روی فرش‌های دست بافتش قدم زدم. هر وقت اینجا می‌آمدم غرور خاصی در سلول به سلول تنم جاری میشد.
محکم قدم برمی‌داشتم و پر ابهت! نگاهی به تابلو چهار قل انداختم و تا اتاق سودا مشغول خواندن آن شدم. در اتاق را به آرامی باز کرده و داخل اتاقش رفتم.
- کسی نیست؟
دست به چارچوب در گذاشته و نگاهی به کل اتاق انداختم. پر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.