ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت چهل و پنجم :
با خنده دستهایم را به عقب هدایت کردم و به آنها تکیه زدم.
- والله چه عرض کنم؟ هنوز یادم نرفته چجوری زد تو گوشم وقتی اسمت رو گفتم.
انگار کلافه بود و ناراحت! بارها عذرخواهی کرده و من بارها وقتی که زنعمو در گوشم زده بود را برایش یادآوری کرده بودم.
چند بار دستی درون موهایش کشید و از جا بلند شد.
- چی میخواستی بگی؟
نگاهش کردم، آنقدر حواسم پرت حرفهایش شد که قدر لحظهای ی