پارت چهل و پنجم :

با خنده دست‌هایم را به عقب هدایت کردم و به آنها تکیه زدم.
- والله چه عرض کنم؟ هنوز یادم نرفته چجوری زد تو گوشم وقتی اسمت رو گفتم.
انگار کلافه بود و ناراحت! بارها عذرخواهی کرده و من بارها وقتی که زن‌عمو در گوشم زده بود را برایش یادآوری کرده بودم.
چند بار دستی درون موهایش کشید و از جا بلند شد.
- چی میخواستی بگی؟
نگاهش کردم، آنقدر حواسم پرت حرف‌هایش شد که قدر لحظه‌ای ی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.