ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت چهل و دوم :
- توهین نکن زنعمو. خوبه فهمیدی خود اِلیاس بهم داده.
لحظهای چشمان اِلیاس بسته شد و لبهایش را به هم فشرد که زنعمو دست او را پس زد و نزدیکم شد.
- خودش غلط کرده با تو.
- مودب باشید لط...
در کسری از ثانیه یک طرف صورتم سوخت و قدمی عقب رفتم. کتاب را رها کرده و صورتم جایگزین شد توسط دستانم.
- مامان!
به صدای معترض اِلیاس توجهی نکرد.
- دفعه آخرت باشه اِلیاس صداش میزنی. او