ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت چهل و یکم :
دستانش را درون جیب شلوارش کرد.
- خواهش میکنم. باشه دستت فعلا.
منفی سرم را تکان دادم.
- نه دیگه. خوندمش. بار دوم لذتی نداره.
ابرویی بالا انداخت.
- پس ازش خوشت نیومده.
این بار من ابرویی بالا انداختم.
- چرا همچنین فکری رو میکنی؟ گفتم که قشنگ بود.
لبخند معناداری زد و به کتاب اشاره کرد.
- من این رو سه بار خوندم و هنوز مشتاق خوندنش هستم. هر بار که میخونم قشنگ تر می