سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و چهل و سوم
زمان ارسال : ۴۰۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
دقیق نگاهی به دفترها انداختم و با اشاره به دو تاش لب زدم: این واسه دخترا، اینم واسه پسرا.
باشه ای گفت و درحالی که اون، ها رو دست مرد میداد یه نگاهم به مداد انداخت و به تعداد بچه ها برشون داشت.
- اینجا چیز زیادی نداره. به محض اینکه جاده ها باز شد باید یه نفر رو بفرستم تا چند تا چیز بگیرن. همینا رو میبریم.
فروشنده تند تند سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و چشم چشم گویان مشغول
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
shirin
00عالی یکی از بهترین رمانهای ک خوندم
۱ سال پیشاسرا
10گوریل آیدین واقعی آیدین آیازواقعی بخاطرهمین یاشارازگوریل بدش میاید
۱ سال پیشآزیتا
40خاک تو سرت ایدین الان وقت وسواس الان باید غیرتییییی بشیی
۱ سال پیشنورا
50جالببب شدددد اول موضوع گردنبند دوم قرصایی که آیدین میل میکنه سوم آیاز سیاه پوش چهارم هم این گوریل که یاشار رو عصبی میکنه این گوریل یه ربطی به مردن فرضی آیاز داره که یاشار رو عصبی میکنه شدپلیسی😍
۱ سال پیشمحی
62اقااا این پارتای مسخره چیه میزاری یا یکم بیشترش کن یا اصل مطلبو بچسب از ایدین و ایلی بگوووووو یه حسی بهم میگه این گوریله عاشق ایلی میشه و یه ادم جذابه زیر اون پشم و پیل 🤔🤐
۱ سال پیشآمینا
61آیلی تعادل نداره یدفه نزنه عاشق گوریل بشه😆😆
۱ سال پیشزینب
70این ایدینم وسواسش گل کرده😂
۱ سال پیش
shirin
00عالی