سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و چهل و چهارم
زمان ارسال : ۴۰۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
بعد راهش رو کج کرد و درحالی که به سمت ماشین میرفت گفت: بیاید بریم، خسته ام.
بیحرف فقط دنبالش راه افتادم که بالاخره بعد از چندین ساعت به عمارت برگشتیم و هر کس تو اتاق خودش رفت.
درد کمرم از صبح امونم رو بریده بود اما حالا که نشسته بودم بیشتر شده بود.
یکی نیست بگه آخه تو راه رفتن عادی تو روز عادی رو بلدی که تو برف میدویی؟
لباسهایی که از دیشب تو تنم مونده بود رو عوض ک
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ستاره
00قرار بود اواخر شهریور رمان تموم بشه چون با شروع مهر فرصت خوندن رمان به این زیبایی رو از دست میدم 🙏🏽
۱ سال پیشسارا
۲۵ ساله 00ایول داری نویسنده
۱ سال پیشنورا
10واییییی قرصاااا وایییی بالاخره درموردش صحبت شد😍😍😍
۱ سال پیشآمینا
40اینجوری که داستان داره پیش میره فکر نکنم آخر عاشقانه ای داشته باشه پایان باز نذاری براش نسترن جون
۱ سال پیش
ساحل
۱۷ ساله 21دیگه واقعا مطمئن شدم آیاز همون آیدینههههههه 🥺💔💔