آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت سوم
زمان ارسال : ۳۱۴ روز پیش
به ماشین که رسیدیم در را برایش باز کردم تا بنشیند.به گونه ای خیس شده بود که تمام برجستگی های بدن اش مشخص بود.از صندوق عقب سوییشرت مشکی ام را در آوردم و به سمت اش گرفتم.
_اینو بپوش .کل لباسات خیس شده.
دست لرزان اش را به سمت سوییشرت دراز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
10خوب