پارت دوم

زمان ارسال : ۲۴۷ روز پیش

به سمت سوله قدیمی که در چند متری ام قرار گرفته بود قدم برداشتم.صدای موج با صدای باران آویخته شده بود که در این بین نجوای دختر به گوش‌هایم رسید.

_کمک!کمک!لطفا کمک ام کنید!

صدا نزدیک تر شده بود.

_کجایی؟؟من پلیس ام! با من حرف بزن تا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید