آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت دوم
زمان ارسال : ۲۴۷ روز پیش
به سمت سوله قدیمی که در چند متری ام قرار گرفته بود قدم برداشتم.صدای موج با صدای باران آویخته شده بود که در این بین نجوای دختر به گوشهایم رسید.
_کمک!کمک!لطفا کمک ام کنید!
صدا نزدیک تر شده بود.
_کجایی؟؟من پلیس ام! با من حرف بزن تا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اطلاعیه ها :
سلامی مجدد خدمت تمام همراهان عزیز آخرین گلوله❤️
من خیلی تلاش کردم که رمان در اواخر اردیبهشت ماه به پایان برسه...البته من انتظار داشتم زودتر از این حرف ها تموم بشه😂 ولی متاسفانه نشد...!
از مطرح کردن این موضوع به شخصه خیلی ناراحت هستم اما در حال حاضر هیچ چاره ای ندارم🥲
چند وقت پیش طی اطلاعیه ای اعلام کردم درگیر یه امتحان به شدت مهم هستم.الان هم که نزدیک خردادماه هستیم و خب فصل امتحاناست🙂
متاسفانه باید خدمتون عرض کنم که از اول خردادماه پارت گذاری آخرین گلوله متوقف میشه😔❤️
چون به شدت درگیر امتحان ها میشم.نوشتن پارت گاهاً ۵ الی ۶ ساعت از روز منو به خودش اختصاص میده و از طرفی ذهن رو واقعا درگیر میکنه🤦🏻 ♀️(همین الانم که دارم این اطلاعیه رو تایپ میکنم،کتابخونم😶 🌫️😂) جدا از اینکه فصل امتحاناست،
امتحان پیش رو برای من از اهمیت به شدت بالایی برخورداره...(بحث این آزمون از دانشگاه و... جداست)
اواخر داستان هستیم و برای پارت های پیش رو خیلی لحظه شماری میکردم.طبیعتا هر نویسنده ای وقتی اواخر داستانش هست،دوست داره همه چی به بهترین نحو ممکن پیش بره اما خب چاره ای جزء این نبود😔💔
آخرین گلوله از اول خردادماه تا هفته اول تیر پارت گذاری نخواهد شد.(به احتمال قوی ۳۰ اردیبهشت هم پارت نداریم)
با عمق وجودم پیشاپیش از صبر و درکتون قدردانی میکنم❤️✨️
امیدوارم در نبود من هوای آخرین گلوله رو داشته باشید🥺
برنگردم ببینم منوووو یادتون رفته😂🥲💔
البته در این مدت پنلم رو چک میکنم و میتونیم باهم در ارتباط باشیم
❤️ 🩹
اگه رمان رو به کتابخونه اضافه نکردید،حتما اضافه کنید تا در جریان اطلاعیه ها قرار بگیرید❤️
با یک چشم بهم زدن میریم و پر قدرت برمیگردیمممم😎❤️
این متن حاوی اسپویل هست.اگه به پارت ۱۴۲ نرسیدی،از کنارش رد شو!✨️
در طول رمان بارهاوبارها،کارکتر دلارا مورد هیت قرار گرفت.بیشتر وقتها بهخاطر این بود که دلارا هیچ وقت اندازه بردیا عاشق نبود! درست مثل امیر که اندازه بهار ابراز علاقه نکرد.
اما من تموم این مدت میدونستم؛ یه روزی میرسه که دلارا اندازه بردیا عاشق میشه!چه بسا بیشتر تر! دلارا با وجود ترسی که داشت؛ بهخاطر بردیا خودش رو تسلیم آهیر کرد. و من فکر میکنم دلارا دیگه به اندازه بردیا عاشق شده...!💔
در مورد رمان یه فکتی وجود داره.
قنادی نماد رابطه بهارسام هست.
این زوج اولینبار تو قنادی همو دیدن و تو قنادی هم از هندیگه جدا شدن🥲
در رابطه با دلارا و بردیا باید به بارون اشاره کنم.
برای اولینبار زیر بارون همدیگر رو ملاقات کردن.زیر بارون برای اولینبار رقصیدند.اولین بوسه و جداییشون هم زیر بارون بود...
در کل رمان دارای نماد های بسیاری است.
تاحالا متوجه شده بودید؟؟❤️
سلام سلام❤️ امیدوارم حال دلتون عالی باشه✨️ از من به شما نصیحت
هیچ وقت،تاکید میکنم هییییچ وقت برای کاری جلوجلو ذوق نکنید.چون کنسل میشه😂
من برای این پارت به شدت لحظه شماری کرده بودم چون پارتی بود که با ۱۰۰ در ۱۰۰ احساساتم قرار بود بنویسم.نویسنده ها یا با ذهنشون می نویسن یا با احساساتشون و یا ترکیبی از این دوتا! من قبلا از طریق احساساتم می نوشتم اما به دلایلی دچار بی حسی شدم .به طرز عجیبی سر پارت های درام کارکتر بردیا احساساتی میشم.دلیلش برای خودمم مجهوله😂نمیدونم چرا اما علت اینکه به بردیا توجه ویژه ای دارم همینه! سر پارت های درام این کارکتر اصلا قدرت احساساتم رو از دست میدم.جالبه بدونید پارت های بردیا احساسی تر از این حرفا است.من میرم ادیت میزنم .میگم جمع خوووودتو پسررر😂
منتها سر پارت ۱۴۲ به طرز عجیب و وحشتناکی دچار سردرد شدمم.یعنی کافی بود یه تکون ریز بخورم تا سرم ضرب بگیره.این درد به چشمامم زده بود و به سختی تونستم تایپ کنم.فکر کنم آه بردیا منو گرفت چون تا قبل شروع پارت حالم عالی بود😂❤️ برای همین کلا احساساتم پرید و پارت چیزی نشد که انتظار داشتم.🥲
بریم سراغ خود پارت💔
چه قدر بردیا برای پیشنهاد ازدواج ذوق داشت و...چی شد🥲💔
خودم احساس می کردم این چند پارت اخیر بردیا یه خوشحالی خاصی داره...تو رفتارش با بهار هم کاملا مشخص بود🙃
و دلارایی که باوجود ترسش،کنار بردیا حضور پیدا کرد تا این پسر چیزیش نشه🥺❤️
۱_تصویرسازی پارت دیشب براتون اوکی بود؟؟
۲_از لحاظ احساسی بودن و درام بودن چطور؟؟
۳_ دیالوگ مورد علاقه تون رو برام کامنت کنید❤️
۴_به نظرتون بردیا بعد از تجربه چنین حادثه ای،مثل روز اول خواهد شد؟؟
۵_واکنش برسام در مورد ثامر چه خواهد بود؟
چندتا دیالوگ جدید هم اضافه کردم و به شخصه این یکی رو خیلی دوست دارم💔🥲
_میخوام حلقه تو دستت رو نشون همه بدم.داد بزنم و بگم این دختر بالاخره مال من شد!
🙃💔
منتظر حضور گرمتون در نظرات هستم❤️✨️
برای اینکه در طول این یک ماه اذیت نشید
بابد بگم
دلارا خودش رو تسلیم میکنه و همراه با آهیر میره...پلیس فقط بردیا رو پیدا می کنه....
از پارت ۱۴۱ فرصت نکردم به پیام های قشنگتون پاسخ بدم.تا شب همه رو جواب میدمم❤️😍
مرسی از حضور گرمتون در نظرها...
باعث دلگرمیه منه!❤️
کلیییی دوستون دارممم❤️🫂
متن و ترجمه آهنگ پارت ۱۴۲ ❤️✨️
بی تو، دیگه یه جایی ام که: نه میدونی کجاست، نه گذرت بهش میفته
Hiç Görmediğin Bir Yerdeyim, Sensiz
نه هیچ وقتم میبینیش، بی تو
Artık Bakmadığın, Beni Duymadığın
بی تو، دیگه یه جایی ام که: نه منو میبینی، نه صدامو میشنوی
Issız, Sormadığın Bir Yerdeyim, Sensiz
نه تنها دنبالم میگردی
Umudum Yok, Umudum Yok
امیدی ندارم، امیدی ندارم
Umut Rüya, Gerçek Zaman
امید رویاست، این زمانه که واقعیت داره
Peşimde Koşturan
دوان دوان به دنبالم
Teselli Yok, Telafi Yok
تسلی نیست، جبرانی نیست
Hayat Rüya, Her Şey Yalan
زندگی رویاست، همه چی دروغه
Yaklaşınca Zaman
وقتی که زمانش نزدیک میشه
Dayanabilir Mi Sence Sonlara?
به نظرت (قلبم) پایان ها رو میتونه تحمل کنه؟
Yenebilir Mi Onları?
میتونه شکستشون بده؟
Bozabilir Mi Kahpe Yazgıyı?
میتونه سرنوشتِ نابکارو خورد کنه؟
Kalbim, Kalbim
قلبم، قلبم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرزو
00تاالان که عالی بوده
۱ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام ممنونم😍 امیدوارم تا انتها از خوندنش لذت ببری❤️
۱ ماه پیشمسیح
00عالی
۲ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام ممنونم🌹 به جمع ما خوش اومدید😍
۲ ماه پیشراضیه
00خوب هست
۵ ماه پیشراضیه
00خوب هست
۵ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
💜💜
۵ ماه پیشملیسا
00عالی
۷ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
مرسی عزیزم😍به جمع ما خوش اومدی❤️
۶ ماه پیشNora =mir
00خوشمان آمد تنکیو
۶ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام به جمع ما خوش اومدی✨️😍چه خوب که خوشت اومد چون قراره روزهای مهیج و قشنگی رو اینجا تجربه کنی❤️
۶ ماه پیشفاطمه ۱۷
00پارتاخیلی کوتاهن
۶ ماه پیشفاطمه
10خوب بود
۸ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
خوشحالم که دوست داشتید💚
۸ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
❤️😍✨️
۸ ماه پیشغزل
00سلام و عرض ادب. خانم سامانی خیلی متشکر بابت اینکه توجه کردید و فعل ها رو سر هم ننوشتید، برعکس جمعیت کثیری از مردم امروز ایران. تشکر از شما بابت حفظ و کمک به پاسداری از زبان فارسی اصیل خودمان🍀🌹
۸ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
سلام مرسی از شما بابت نگاهتون🌹
۸ ماه پیشریحان
10جالبه ❤
۸ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
مرسی عزیزم🌹
۸ ماه پیشنرگس
10به نظر می اد رمان خوبی باشه خسته نباشی
۸ ماه پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
خوشحالم که دوست داشتید❤️
۸ ماه پیش
معظمه
00تازع شروع کردم امیدوارم خوب باشه