پارت سی و هفتم

زمان ارسال : ۴۳۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

- چشمم روشن... ربابه!

ربابه تا اسمش را از زبان زن‌عمو شنید، نفس زنان دست از شکنجه‌اش کشید و خیره به او شد. گویا از چشمانش چیزی را فهمید که سری تکان داد و چشمی گفت.

سپس به سمت انباری پشتی رفت و اینبار با ترکه‌ای فلزی برگشت. متعجب به یز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.