پارت سی و هشتم :

نمی‌توانستم. صدای جیغ‌ها و فریادهایش در سرم اکو میشد. قطره‌های خون روی زمین و صدای جیغ مریم درون تصوراتم بود. موهای سیاه و پریشانش و نگاه ملتمس و ترسیده‌اش.
لحظه‌ای که سرش را بالا آورد و چشمان سیاهش را به من دوخت. خدای من! این چه کاری بود که او کرد؟
اِلیاس درمانده نگاهم کرد و دوباره تکانم داد.
- سروناز لطفا. چته آخه؟ ببین من رو. با توام.
به چشمان خوش رنگ خاکستری‌اش خیره شد

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۸۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Fafa

    ۳۰ ساله 10

    این پارت واقعا عالی بود واقعا متاسفم که زن باید بخاطر آرامش از خانوادش جدا بشه بره جایی که بیشتر عذاب بکشه

    ۴ ماه پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    متاسفانه

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.