ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت سی و هشتم :
نمیتوانستم. صدای جیغها و فریادهایش در سرم اکو میشد. قطرههای خون روی زمین و صدای جیغ مریم درون تصوراتم بود. موهای سیاه و پریشانش و نگاه ملتمس و ترسیدهاش.
لحظهای که سرش را بالا آورد و چشمان سیاهش را به من دوخت. خدای من! این چه کاری بود که او کرد؟
اِلیاس درمانده نگاهم کرد و دوباره تکانم داد.
- سروناز لطفا. چته آخه؟ ببین من رو. با توام.
به چشمان خوش رنگ خاکستریاش خیره شد
Fafa
۳۰ ساله 10این پارت واقعا عالی بود واقعا متاسفم که زن باید بخاطر آرامش از خانوادش جدا بشه بره جایی که بیشتر عذاب بکشه