ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت سی و پنجم :
از قدیم گفتن بار کج هیچ وقت به منزل نمیرسه مادمازل.
دهن کجی کرده و کنار لبه پنجره نشستم.
- بیمزهها.
دوباره خندیدند. سوگند متکی را روی زمین گذاشت و دراز کشید و مریم نیز به تبعیت از او کار او را تکرار کرد. رمان ترجمه شده اِلیاس را برداشتم و صفحه پنجاه و سهاش را باز کردم. دیشب تا دیر وقت مشغول خواندن کتابش بودم و عجیب برایم دلنشین بود.
کلمه به کلمه، جمله به جمله و سطر به سطر