تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت یازده :
چند بار لب از هم گشودم و خواستم جوابش را بدهم؛ امّا هر دفعه پشیمان شدم و در آخر گفتم:
- حالت خوبه؟
جوابم را نداد. بی رمق سر تا پایم را ورانداز کرد و شانهای بالا انداخت که احتمالاً به این معنا بود که "باید باشم؟"
ماندم باید چه حرفی بزنم. چه حرفی میشد زد اصلاً؟ شاید برمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۶۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم دولتیاری | نویسنده رمان
سلام عزیزم سلامت باشی. نه بابا دانیار بچّه خوبیه به دل نمی گیره🥰
۱ سال پیشآرامش
00به به رمان جدید😍 رمان جدید دوست میدارم خیلی😍رمانت تا اینجا که خیلی خوب به نظر میاد 🌹🧡😍🥰مرسیییی🧡 آقا دانیارو بدین ببرم🤫😆😄😄
۱ سال پیشمریم دولتیاری | نویسنده رمان
سلام عزیزم خیلی ممنون از همراهی و نظر ارزشمندت😍💚 احتمالاً شما اولین نفری هستی که از دانیار خوشت اومده😂
۱ سال پیشاسرا
00نه باباتوپسرخوبی هسنی اصلا عوضی نیستی فقط کلا تعطیلی فرزندم به خودت توهین نکن
۱ سال پیشمریم دولتیاری | نویسنده رمان
بهش میگن تایپ احساسی. دانیار بر خلاف شخصیت مرد خیلی رمانها تایپ احساسیای داره و سیر تکاملش به نظر خودم قراره جذاب خواهد بود😅💙
۱ سال پیش
سارا
00سلام وخسته نباشی،نه نروفرزندم بمون باهم چای بخوریم،توهینتوبه دل نگیربه حرف دوستمون اسرا، کلا تعطیلی😂😂