تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت دوازده :
از ساختمان بیرون رفتم و کنار جاده ایستادم. تلفنم را درآوردم و خواستم تاکسی بگیرم، امّا قبل از این کار، ناگهان صدایی را از پشت سرم شنیدم. صدایی آشنا و آغشته به بغض...
- میگن پرونده رو ارجاع میدیم به اراک.
برگشتم و نگاهش کردم. با کمی فاصله ایستاده بود و از نگاه کردن به صرمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم دولتیاری | نویسنده رمان
ممنون از همراهیتون خوشحالم دوست داشتید💚
۱ سال پیشمهلا
10رمان قشنگیه ولی فعلا معماییه باید ادامه داد ببینیم چی میشه خسته نباشی نویسنده جان
۱ سال پیشمریم دولتیاری | نویسنده رمان
ممنونم عزیز از نظر و همراهیت💚
۱ سال پیشزهرا
00عالی
۱ سال پیشاسرا
00عالیه
۱ سال پیشمریم دولتیاری | نویسنده رمان
💙💙💙
۱ سال پیش
سپیده
00تااینجا خوببوده دوسداشتم