تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت ده :
راننده بی چون و چرا اطاعت کرد و با تغییر دادن مسیرش گفت:
- میدونم کجاست، چشم.
چند دقیقه بیشتر طول نکشید که رسیدیم.
کمی خم شدم و از پشت پنجره به سر در آبی رنگ و زنگزدهی پزشکی قانونی که با فونتی ناهمگون روی آن نوشته شده بود نگاه کردم.
عقلم را از دست داده بودمرمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ملیکا
10از اون رماناست که دلت می خواد اول تا اخر بخونیش پشت هج ممنون از نویسنده قلمت عالیه