ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت سی :
بقچه را روی میز ناهارخوری گذاشتم و به چشمهایش زل زدم.
عمو که نگاهش چندی پیش به میز بود حالا با ابروهای بالا پریده به بقچه خیره شده.
- عمو جان میشه توضیح بدید این کار یعنی چی؟
عمو بدون واکنش غیر عادیای سرش را بالا آورد و لحظهای نگاهم کرد.
- چیه این؟
نگاهی به زنعمو انداخته و پوزخندی زدم.
- خودتون بازش کنید.
اِلیاس با کنجکاوی ب
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۹۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی
10محدثه جان تا اینجای قصه و با توجه به موضوعی که از مجموعه داستانت می دونم، کاملا پیداست که در تلاشی از حقوق نادیده گرفته شده ی خانوم ها صحبت کنی. مرسی ازت💚