پارت سی :

بقچه را روی میز ناهارخوری گذاشتم و به چشم‌هایش زل زدم.

عمو که نگاهش چندی پیش به میز بود حالا با ابروهای بالا پریده به بقچه خیره شده.

- عمو جان میشه توضیح بدید این کار یعنی چی؟

عمو بدون واکنش غیر عادی‌ای سرش را بالا آورد و لحظه‌ای نگاهم کرد.

- چیه این؟

نگاهی به زن‌عمو انداخته و پوزخندی زدم.

- خودتون بازش کنید.

اِلیاس با کنجکاوی ب

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۹۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آزاده دریکوندی

    10

    محدثه جان تا اینجای قصه و با توجه به موضوعی که از مجموعه داستانت می دونم، کاملا پیداست که در تلاشی از حقوق نادیده گرفته شده ی خانوم ها صحبت کنی. مرسی ازت💚

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    فدات بشم آزاده جان امیدوارم این نادیده گرفته شدن ها بالاخره یه جا تموم بشه و اگه نشد این خود دختر ها باشن که سکوت نکنن🫠💓

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.