ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت بیست و نهم :
خودم را دوباره در جایم تکان دادم میخواستم بلند شوم ولی سرم لحظه ای گیج رفت و تلوتلو خوردم که باعث لگد کردن موهای بلند سوگند شد.
صدای نالهاش که بلند شد سریع پایم را برداشتم.
- آخ ببخشید.
آرام و ضعیف زمزمه کرد:
- بمیری الهی.
آرام خندیدم و حینی که موهایم را جمع میکردم، گفتم:
- پاشو، پاشو. شب شده.
رویم را برگرداندم و مشغول ب
Fafa
۳۰ ساله 10سلام عزیزم انقد رمانت خوب بود دیشب بیدار موندم و 28 پارت رو خوندم نصفه شب... نمیتونستم بیشتر کامنت بزارم محدود بود. ولی خوشم اومد لباس ها رو نپوشید ببینیم چی میشه