پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت بیست و هفتم :
هم زمان با هر دو مبارزه میکرد…
با یک باتوم، هردو را چنان زد که تقریبا جنازیشان باقی ماند.
ناگهان دستانی دور گردنم حلقه شدند و به سختی بلندم کردند.
_جلو نیا!
نگاهم به رستاک خیره ماند.
یکی از نگهبان ها با زانو بر روی زمین افتاده بود.
و او همان طور که باتوم را با قدرت بر سرش میکوبید سرش را به ستمان چرخاند.
خون از کاسه سر مرد لبریز شد و از زیر کلاهش بیرون زد…
ادمین
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Setayesh
10آخخخ حال کردم.اما دمت گرم
۲ ماه پیشعافیه
50انگار چشمای پاتریکو خودم ترکوندم چقد حال داد😁😎
۲ ماه پیشنورا
00رمانه تموم شده یا هنوز در حال پخشه ؟🥺
۲ ماه پیشالهه
80کشتن پاتریک مثل این بود که وسط تابستون بهم یخمک بدن در این حد لذت بخش بود
۶ ماه پیشفریماه
10اخ خدا من یک ماه تمام موبایلم خراب بود الان بعد از یک ماه اومدم باز پیرانا بخونم وای خدا هیجان
۱ سال پیش.
40بنظر من که عالیه هم قیمتش مناسبه و هم هفته ای دوبار کامل انجام میشه من که فک نمیکنم در بیاد دیگه پشمامو میگم اپلاسیون حرف نداره
۱ سال پیشستی
10واییییییییییی عالییی بالاخره همکاری این دوتااا
۱ سال پیش....
10پشمانم حاجی
۱ سال پیشHannah
50آخیش دلم خنک شد وقتی چشمای اون مردک رو درآورد...دمت گرم واقعا 😂😎
۱ سال پیشShadi
60من واقعا دیگه نمیکشم بقیه نویسنده ها مینویسن ما هم که میخونیم راماناشونو فقط تصور میکنیم ولی وقتی مرجان فریدی مینویسه من واقعا احساس میکنم تو رماناش دارم زندگی میکنم و تموم لحظه هارو دارم تجربه میکنم
۱ سال پیشفاطمه
30پشمام چشماشو کور کرد اخ جون رستاک چقدر خفنه ایشالا مبارکش باد ویونا خوشگل جانیِ ایشالا مبارکش باد نخ قرمز و***اوردیم رستاکمونو بردیم در راه رمانات من به فنا رفتم و اینکه بگم تمام ... هاتو دارم
۱ سال پیشمهتاب
10برررگااام
۱ سال پیش۲
10عالی
۱ سال پیشفاطمه
10پشمامممممممممممم
۱ سال پیشFati
10وایییی برگامممممم🔥🔥🔥🔥
۱ سال پیش
Najva
20و....پیروز این میدان زوج جذاب رستاک و ویونا💪🏻