پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت بیست و هشتم :
هر از گاهی تار میدیدم…
تپش قلبم،احتمالا کمی بعد،کار دستم میداد.
راهرو را عریض تر و طولانی تر از حد نرمالش میدیدم….
سر دکتر را مقابل اسکنر گرفت و چشمانش را به زور با انگشتانش باز کرد
بعد از تایید اسکن مستقیم به سمت آسانسور رفتیم.
_چ… چرا این همه سال سعی نکردی فرار کنی!
مقابل در اسانسور قرار گرفت.
_چون بهم دستور فرار نداده بودن!
با ضعف دستم را به دیوار بند کردم
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۹۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
گادههههههههه
60بی صبرانه منتظر دیدن ایوار هستم
۸ ماه پیشفریماه
30صوت و سفیری بلببی
۱ سال پیشآیدان
130رستاک اینجوریه که.....به جان جدم نیستی در حدم😏🤙😂😂
۱ سال پیشچشم انتظار پارت
80مود رستاک موقع بیرون اومدن از آسانسور: من در نمیزنم میام با لگد😂 واییی مرجان اصلا نمیتونم این همه اتفاق رو هضم کنم دخترمون گنگ بالا پسرمون گنگ بالا اصلاا کواکب نامشخص واقعاااا🤤😎😎😭😭😭😭
۱ سال پیش.....
80اگ مارو هم نمیکشه یع نظری بدیم😐😂
۱ سال پیشNazi
10عالیههههههههههههه رستاک خیلییی خفنه
۱ سال پیشyalda
10خیلی عالیه 😍😘❤️
۱ سال پیشاتنا
30خدایا صبر ایوب را ب من عطا فرما الهی امین 🤲
۱ سال پیشکیانا
40فک کنم طبق تجربه خوندن رمانای مرجان تازه این داستان داره شروع می شه
۱ سال پیشفاطمه
20خوب رستاک اولین تیکه رو به ویونا انداخت اخ جون
۱ سال پیشبهار
30واقعا من چجور ۵روز و ۲۱ ساعت دیگه صبر کنم🥲اخه این رسمش نیست داش مرجان🥲😂
۱ سال پیشM
10مرجان ی دونه رستاک نداری بدی ب ما؟کلی ضرر زدی بم پشمای نازم قهر کردن نمیدونم ریختن همشون چرا داشتم لازمشون پشمامو🥲
۱ سال پیشAram
20ولی پیرانامون یه چیز دیگست...
۱ سال پیشتی تی
70دوستان بنظرم باید یه کلاسه چگونه گنگستر واقعی باشیم پیش رستاک بریم..
۱ سال پیش
الهه
30جون جون پیرانا و عروس دریایی عرررر