پارت صد و بیست و چهارم

زمان ارسال : ۴۲۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

سری به نشونه ی تایید تکون دادم و گفتم: دکتر که می‌گفت از لحاظ فیزیکی خوب شده اما از لحاظ روحی، هنوز از روشنایی می‌ترسه. موفق نشدیم توی آفتاب بیاریمش.
نوچی کرد و درحالی که از تو جیبش دو تا شکلات بیرون می‌آورد و یکی‌اش رو به من می‌داد گفت: چه احمقیه نه؟... آدم نرمال از خورشید می‌ترسه مگه؟ البته اگه نرمال بود هیچ وقت از این شکلات دلچسب متنفر نبود.
شکلات و داخل دهنش گذاشت و با لذت مز

4283
1,381,013 تعداد بازدید
2,259 تعداد نظر
166 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهسا

    00

    رمان باحالیه

    ۱ سال پیش
  • سحر محمدی

    00

    عالی

    ۱ سال پیش
  • آدلیا: )

    00

    مثل همیشه بی نظیر

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    00

    رمان خیلی خوبی است

    ۱ سال پیش
  • آرینا

    41

    نمیدونم چرا ب آیاز حس خوبی ندارم

    ۱ سال پیش
  • ملیکا

    00

    (⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠❤

    ۱ سال پیش
  • لیلی

    40

    :) یعنی فقط من دوست دارم آیلی و آیدین بهم برسن

    ۱ سال پیش
  • ساحل

    ۱۷ ساله 10

    جا داره بگم آیلی چه کرده همه رو دیوونه کرده😂😂❤️❤️

    ۱ سال پیش
  • کژال

    30

    این پارت خیییلییی قشنگ بود😍😍

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    00

    رمان عالی است

    ۱ سال پیش
  • هانی

    00

    خوب

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    20

    خوبه که خواهرشون نیست عالیه نسترن خانم

    ۱ سال پیش
  • چخوف

    10

    شوهرمو عاشق خودت نکن آیلی وگرنه به پنج ضلعی میرسیم😭

    ۱ سال پیش
  • رمان خون اعظم

    80

    چه خبره آیلی با آیاز لاس میزنه عاشق آیدینه یاشارم براش مهمه بالاخره کدومش😂

    ۱ سال پیش
  • تارا

    31

    وای قلبم با این پارت اکلیلی شددد🥺🥺🥺✨✨✨

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید