شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت نهم
زمان ارسال : ۴۸۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
خزال خان یک قدم نزدیکتر شد.
چشمهایش را تا آخرین حد ممکن باز کرد و به چشمهای دلنیا خیره شد.
- اون عمارت، عمارت منه، این روستا، روستای منه! من مادر خان این روستام و تو به غیر از اون موظفی که به من احترام بذاری!
گردنبند گردنش را ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
شفق
00چه زیبا 💚💜❤