زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت نود و سوم :
سری تکون داد.
کیسه رو رها کردم و نفس بریده نشستم زمین.
با حوله عرق پیشونی و گردنمو گرفتم.
زیرچشمی نگاهی به البرز انداختم:
- یه چیز بپرسم جواب میدی؟
دستی به یقه کشید و نشست کنارم.
- تا چی بپرسی!
- دلیل... دشمنی تو با سام... دقیقا چیه؟
نفسی آه مانند کشید و لبخندی عجیب زد:
- برام سوال شده بود چرا بهش اشاره نمیکنی. ولی انگار داشتی خودداری میکردی!
- خواستم از
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
اراد
00خوبه