پارت سیزده :

ضرب قلبم را تنظیم کردم…
همان طور که سال ها اموزش دیده بودیم…
که چه چگونه حتی بر تپش قلمان چیره شویم…
_ما طی این سالا موشای زیادی و توی تشکیلات پیدا کردیم…
همان طور که حرف میزد، به سمت استیون رفت.
دندان هایم را روی هم فشردم تا از دهان نفس نکشم
ادمین خیره با چشمان ریز شده مرا مینگریست.
_اما این موش…تقریبا از همه زبر و زرنگ تر بود!
هم زمان دست برد و چنگ زد به مو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Hang

    10

    واییی نهههه نههه

    ۱ ماه پیش
  • سحر

    30

    چقدر این پارت دردناک بود و قلبمو به درد اورد 😭💔

    ۱ ماه پیش
  • Zeyno

    10

    واای بغض کردم کهه

    ۲ ماه پیش
  • نسرین

    10

    فقط میتونم بگم برگااااااام💔😶

    ۴ ماه پیش
  • ارام

    111

    چه غمگین، تا اینجا که چندان جالب نبوده، تا بعدش داستان چی بشه

    ۴ ماه پیش
  • نورا

    30

    اَخی خیلی رو مخه این ادمینه باید یدونه تو مغز اون خالی کنی

    ۵ ماه پیش
  • M.h

    30

    مرجان؟چرا؟ چرا باید اینطوری میشددددددددددد چرا باید گریه کنمم؟😭😭😭

    ۶ ماه پیش
  • Yuna

    20

    شوک اول واییییییییییییی

    ۱۰ ماه پیش
  • شیدا

    20

    این چی بود😭😐🙂 بغض صگ

    ۱۱ ماه پیش
  • kia

    10

    💔

    ۱ سال پیش
  • HASTI

    70

    هی ادمین (پاتریک) لعنتت بهت😐

    ۱ سال پیش
  • Mafi

    40

    با این پارت نصف پاکت سیگار تموم کردم واای😢

    ۱ سال پیش
  • Lily

    30

    نصفه شبی برای مرگ استیون باید زار بزنم؟😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

    ۱ سال پیش
  • rozhina

    10

    نباید گریه کنم نه نهههه

    ۱ سال پیش
  • Maedeh_pcy

    ۲۲ ساله 10

    💔😭

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.