پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت نهم :
نفس عمیقی کشیدم…
سینه او ام بالا و پایین میشد…عمیق نفس میکشید.
_چرا اینجاست!؟
دکتر خیره به مرد مقابلش زمزمه کرد:
_ماجراش سِریه…فقط بدون، با ارزش ترین داراییه سازمان مادره…اون نخبه نیست،ولی یه ماشینه ادم کشیه…حاضرن برای نجاتش هرکاری کنن…سال ها پیش به سختی تونستیم گیرش بندازیم،حالا ام نیاز داریم اونو تبدیل به ماشین خودمون کنیم!
با بهت به چشمانش زل زدم، با
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فیونا
20اوه مای گاد! ویونا عضو سازمان مادره؟
۱ ماه پیشM.h
40پس لعنت بهش؟😏
۶ ماه پیشریحانه
30یا پیغمبررر ویونااااا خیلی خوبههه
۱۰ ماه پیشآزاده
10عالی
۱۱ ماه پیشتاریخ
10عالی
۱ سال پیشز
00ز
۱ سال پیشزد
10😍
۱ سال پیشHASTI
10بَسی خفن😍😍😍
۱ سال پیشملیکا
10عالییییی
۱ سال پیشnarges
30وااای چرا هر رمانی یکی خفن تر میاد بعد سردین میگفتم دیگه خفن تر از این نیست ولی رستاک مرجان همیشه یه شخصیت قوی ترس میاره موفق باشی دختر کارت حرف ندارن 🤍😎
۱ سال پیشT_T
10داره جالب میشه😍
۱ سال پیشترنم
20اوووووووف سلطان هر چی بگم از قلمت کم گفتم لعنتی تو خیلی خوبی لحظه شماری میکنم سریع بخونم فقط
۱ سال پیشAram
60اگه یادتون باشه توی خیمه شب بازی فقط یه نفر ضریب هوشی بالاتر از سردین بود اونم معلومه که رستاکه شاید اینا نمیدونن ضریب هوشی رستاک چقدر بالاست
۲ سال پیشفریماه
50از اولم میدونستم سازمان مادر فرستادتش
۲ سال پیش
Mw
00هیچی نمیتونم بگم.. چی دارم که بگممم