پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت نهم
زمان ارسال : ۴۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
نفس عمیقی کشیدم…
سینه او ام بالا و پایین میشد…عمیق نفس میکشید.
_چرا اینجاست!؟
دکتر خیره به مرد مقابلش زمزمه کرد:
_ماجراش سِریه…فقط بدون، با ارزش ترین داراییه سازمان مادره…اون نخبه نیست،ولی یه ماشینه ادم کشیه…حاضرن برای نجاتش هرکاری کنن…سال ها پیش به سختی تونستیم گیرش بندازیم،حالا ام نیاز داریم اونو تبدیل به ماشین خودمون کنیم!
با بهت به چشمانش زل زدم، با
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ریحانه
20یا پیغمبررر ویونااااا خیلی خوبههه
۷ ماه پیشآزاده
10عالی
۹ ماه پیشتاریخ
10عالی
۱۱ ماه پیشز
00ز
۱۱ ماه پیشزد
10😍
۱۱ ماه پیشHASTI
10بَسی خفن😍😍😍
۱۱ ماه پیشملیکا
10عالییییی
۱۱ ماه پیشnarges
30وااای چرا هر رمانی یکی خفن تر میاد بعد سردین میگفتم دیگه خفن تر از این نیست ولی رستاک مرجان همیشه یه شخصیت قوی ترس میاره موفق باشی دختر کارت حرف ندارن 🤍😎
۱۱ ماه پیشT_T
10داره جالب میشه😍
۱۲ ماه پیشترنم
10اوووووووف سلطان هر چی بگم از قلمت کم گفتم لعنتی تو خیلی خوبی لحظه شماری میکنم سریع بخونم فقط
۱ سال پیشAram
50اگه یادتون باشه توی خیمه شب بازی فقط یه نفر ضریب هوشی بالاتر از سردین بود اونم معلومه که رستاکه شاید اینا نمیدونن ضریب هوشی رستاک چقدر بالاست
۱ سال پیشفریماه
40از اولم میدونستم سازمان مادر فرستادتش
۱ سال پیشHana
130ولی این رمان باعث میشه دلم برای هزار ویکمین بار برای خیمه و زندگی سیگاری و انتقام آبی تنگ بشه:))هیچی نشده رسما قلبم براشون داره تیکه تیکه میشه لنتی
۱ سال پیشمارال
40عالیییی😍♥️ پس اسمش ویوناست
۱ سال پیش
M.h
30پس لعنت بهش؟😏