پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت ده :
مقابل در ایستاده و سعی بر کنترل ضربان قلبم داشتم.
ناخواسته،با دیدن آن مرد عجیب درون مکعب شیشه ای اش استرس میگرفتم.
نفس عمیقی کشیدم و وارد سالن شدم.
نگاهی به نکهبان های سه گوشه سالن انداختم.
با قدم های بلند به سمت مکعب رفتم.
این مرد سال ها درون این قفس شیشه ای گیر افتاده بود…
این مرد سال ها با کسی حرف نزده بود.
زیر سنگینی نگاه نگهبان ها به سمت مکعب رفتم.
در همان
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۵۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
الهه
20خدا حرف نداری دختر
۵ ماه پیشBoshra
20خیلی خفنهههه
۱۰ ماه پیشآزاده
20جذاب وهیجان انگیزه
۱۱ ماه پیشمود
10۲۰۰۰۰
۱ سال پیشHASTI
10😍عالی🤩 😍ممنون😍
۱ سال پیشkourosh
00...... ... ....
۱ سال پیشزینب
10عالیییی خیلی هیجانی و رمز آلوده
۱ سال پیشفائزه
۱۸ ساله 110طبیعیه که من روی شخصیتای همه رمانای مرجان کراش دارم😐
۲ سال پیشtooska
10وای چقدر یه رمان می تونه خفن باشه😢😢😥 مرجان از همین اول آب روغن قاطی کردم از دستت😥😢😭🤣🤣🤣🤣 چقدر یه نویسنده می تونه خفن باشه 🥺رستاک کراش اعظم 🤭تا پنج شنبه ذوب میشم🤦🤦
۲ سال پیشnegar
10پشمااااام در هم شکست 😯😯😯
۲ سال پیشReyhaneh
۲۴ ساله 10پشماااااااااااام
۲ سال پیشآناهیتا
60فکر کنم تا آخر هفته دیگه اوردوز کنم😂🥲
۲ سال پیش۰۰۰
40من دیگه نمی تونم دیگه نمیشه عادی نیست که از نظرم یه فردی که زمین و زمان ازش وحشت دارن انقدر کراشه، نه؟🫠 مگه از رستاک خفن ترم داریممممم
۲ سال پیشHana
30عاه مغزم هنوزم در حال گوزپیچ شدنه هیچی نمیفهمم😂😭 ولی پشمانممممم لنتییی قلبم داره میترکههه
۲ سال پیش
فیونا
00خدایا خیلی خفنه.. از ذوق می خوام گریه کنم❤️ 🔥