زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت هفتاد و نهم :
پیاده شدم و در و کوبیدم. دست بردم تو پالتو و بهش نزدیک شدم.
همین که تو جاش چرخید سمتم تو جام متوقف شدم.
چشمای تنگ و ریز... تهریشای تیرهای که میونشون خطوط سفید و گاهی به رخ میکشیدن.
قدی نسبتأ کوتاه و هیکلی توپر.
تا حالا این مرد و ندیدم. به قیافم از پشت ماسک خیره بود.
با همون لبخند رو لباش.
ماسک و از رو صورتم چنگ زدم و میون مشتم فشردم:
- اینکه جرات کردی واسم لوکیشن
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
بانو
00عالی
۱ سال پیشفاطمه
00این مرده کی بود اون حرفا رو زد به سام اونیم که بهش گفت پدر خونده که سرهنگه
۲ سال پیشم
00چرا یه هفته است آنلاین بالا نمیاد ؟ حتی پارتها قبلی هم باز نمیشن
۲ سال پیشمریم
10زودتر تمام بشه ب خیرو خوشی صلوات
۲ سال پیشنازگل
10واااااااییییی مردم ازکنجکاوی🥺🥺🥺من عشق این رمانم هرچی میخونم خسته نمیشم واسم جذاب ترمیشهههههه😍
۲ سال پیشماریا
00حدس میزنم اون شخصی که اون مرده دربارش حرف زدکه به سام خنجرزده وخودیه سرهنگه
۲ سال پیشهانیه
00این سام خودش کرم داره :/
۲ سال پیشMa
00بسم الله.. /:
۲ سال پیش
نجمه
00حدس من اینکه راجب سعید حرف میزنه و این مرد همونه ک سعید رو تهدید میکرد یا اینکه سرهنگ چیزی رو از سام مخفی کرده... بلاخره ک میفهمیم