زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت هشتاد :
قلبم ایستاد وقتی قطرات درشت اشک و تو حصار چشمای قرمز و غمزدهاش دیدم.
قطرهای از اون حصار دویید رو گونش؛
لباش میلرزید.
گونش و لمس کردم. ناباور به اون چهره شکسته خیره شدم.
داره گریه میکنه؟
- سام؟! تو... .
رو زانو جلوش ایستادم و سرشو کشیدم تو بغلم.
بیهیچ حرکتی اشکاش میریزن. دارم جون میدم ببینم چی انقدر قوی بوده که سام و وادار
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۷۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
..
20🥺 سام گناه داره
۱ سال پیشسی سی
00چ مادر پفکی بوده سرهنگ:/
۲ سال پیشهانیه
10پتانسیل کشتن سرهنگ و دارم😐
۲ سال پیشهانیه
20خاک بر سرت کنن سرهنگ
۲ سال پیشفاطمه
40یعنی خاک تو سر سرهنگ کنن با او سازمانش فصل اول رمان رو که خوندم گفتم انقدر غرور و بی حسی دیگه زیاد رویه ولی الان متوجه شدم که سام حق داشت سرهنگ نباید با سام اینجوری میکرد
۲ سال پیش
نجمه
10یعنی من این سرهنگ رو نکشم نجمه نیستم اوکییی؟ یعنی خااااک الهی خیر نبینی ا ن بود جواب محبت پدر سام بهت؟ رفیق نیمه راه نبودی ک هسی.. قاتل نبودی ک هسی خیانتکار نبودی ک هسی دروغگو هم نبودی ک هستی. بمیری