زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت هشتاد
زمان ارسال : ۴۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
قلبم ایستاد وقتی قطرات درشت اشک و تو حصار چشمای قرمز و غمزدهاش دیدم.
قطرهای از اون حصار دویید رو گونش؛
لباش میلرزید.
گونش و لمس کردم. ناباور به اون چهره شکسته خیره شدم.
داره گریه میکنه؟
- سام؟! تو... .
رو زانو جلوش ایستادم و سرشو کشیدم تو بغلم.
بیهیچ حرکتی اشکاش میریزن. دارم جون میدم ببینم چی انقدر قوی بوده که سام و وادار
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
..
20🥺 سام گناه داره
۱ سال پیشسی سی
00چ مادر پفکی بوده سرهنگ:/
۱ سال پیشهانیه
۲۱ ساله 10پتانسیل کشتن سرهنگ و دارم😐
۱ سال پیشهانیه
۱۸ ساله 20خاک بر سرت کنن سرهنگ
۱ سال پیشفاطمه
40یعنی خاک تو سر سرهنگ کنن با او سازمانش فصل اول رمان رو که خوندم گفتم انقدر غرور و بی حسی دیگه زیاد رویه ولی الان متوجه شدم که سام حق داشت سرهنگ نباید با سام اینجوری میکرد
۱ سال پیش
نجمه
۱۵ ساله 10یعنی من این سرهنگ رو نکشم نجمه نیستم اوکییی؟ یعنی خااااک الهی خیر نبینی ا ن بود جواب محبت پدر سام بهت؟ رفیق نیمه راه نبودی ک هسی.. قاتل نبودی ک هسی خیانتکار نبودی ک هسی دروغگو هم نبودی ک هستی. بمیری