زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۵۰۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
خم شدم و نگاهم تو قیافه جدیش گره خورد.
شروع کردم به موج زدن دو طناب سنگین بتل روپ تو دستم. همزمان دیدم سام دکمه کرنومتر تو دستشو فشرد و با اخم ریزی بین ابروهای گرهخوردش زل زد به حرکتم.
داد زد:
- نبینم حرکت پائینتنتو. فقط به بازوهات نیاز داری.
محکم ایستادم تا موقع بتل روپ زدن تکون نخورم. حرکت کرد پشتم.
با کوبیده شدن پاش پشت زانوم آخم در اومد:
- زانو نود!
زانوها
سمیرا
100داره پدررخشارودرمیاره