زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت هفتاد و چهارم
زمان ارسال : ۵۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
برگام ریخت:
- عمرا اگه بشه.
- اگه شد چی؟
- اممم... اگه شد هرکار گفتی میکنم. ولی... اگه نشد تو باید هرکار گفتم بکنی.
پوزخندی پرخباثت زد:
- مفت باشه کوفت باشه.
- قبول.
دستی به موهای لخت و کوتاهش کشید و اومد نزدیک شد.
ترسیدم. اگه تونست چه غلطی کنم؟
نه بابا... اصلا نمیشه من تو این زمان تازه شصت تا بیشتر نزدم.
کرنومتر و انداخت تو دستم و جلوی کیسه ایستاد.
دستک
ماریا
۲۳ ساله 80باعرض خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز،رمان عالیه عاشقانهاش بسیارجذابه فقط یه خواهش بزرگ ازشمادارم اونم اینه که بعداینهمه عاشقانهای زیباپایان قصه ی سام ورخشاغمگین نباشه چون واقعاحیفه...