پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت چهارم
زمان ارسال : ۵۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
لرز آنی به جان تنم افتاد.
۹ سالم بود…شاید هم ده!؟
نمیدانم…اما میدانم که دستان کوچکی داشتم.
دستان کوچکی که تکه بزرگ زغال را کف دستش گرفته و دختر بچه ای که از شدت درد و سوزشی که هر لحظه برایش غیر قابل تحمل تر میشد اشک میریخت.
نور از لابه لای درز های چادر به سیاهی غالب شده و میتوانستم چهره ترس ناک افسر رو به رویم را ببینم.
_تو برای بدتر از اینا باید اماده باشی…اون قدری بای
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Fateme
20چقدر دلم برای دختره سوخت 🥲
۳ ماه پیشKim
10میگه اینهمه جرواجر شدم تش بیا برا این یارو تایپیست بشم؟ 😂😂😭
۴ ماه پیشالهه
00فوش برا***ازاده🤣
۴ ماه پیشعالی
10عالس
۸ ماه پیشAnita
10تا اینجا خوب بوده
۹ ماه پیش..
۱۶ ساله 10بابا خفن
۱۲ ماه پیشMini
10از ادمینه بعدم دکتره حرصیم🤡
۱۲ ماه پیشهلن
۱۷ ساله 10رمان خیلی قشنگیه ولی من دوتا سکه برای این پارت دادم ولی نمیاره🥺
۱۲ ماه پیشAtyh
10👌
۱۲ ماه پیشHadia
10عالیه
۱۲ ماه پیشMha
10, 👍👍👍
۱۲ ماه پیشغزل
10خیلی خوبه
۱۲ ماه پیشابوالفضل
10عالی
۱۲ ماه پیشغزل
10واو
۱۲ ماه پیش
فاطمه زهرا
00دکتر شاید خردادیه(مثل خودم مودیه)