پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت چهارم :
لرز آنی به جان تنم افتاد.
۹ سالم بود…شاید هم ده!؟
نمیدانم…اما میدانم که دستان کوچکی داشتم.
دستان کوچکی که تکه بزرگ زغال را کف دستش گرفته و دختر بچه ای که از شدت درد و سوزشی که هر لحظه برایش غیر قابل تحمل تر میشد اشک میریخت.
نور از لابه لای درز های چادر به سیاهی غالب شده و میتوانستم چهره ترس ناک افسر رو به رویم را ببینم.
_تو برای بدتر از اینا باید اماده باشی…اون قدری بای
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه زهرا
00دکتر شاید خردادیه(مثل خودم مودیه)
۳ ماه پیشFateme
20چقدر دلم برای دختره سوخت 🥲
۴ ماه پیشKim
10میگه اینهمه جرواجر شدم تش بیا برا این یارو تایپیست بشم؟ 😂😂😭
۵ ماه پیشالهه
00فوش برا***ازاده🤣
۵ ماه پیشعالی
10عالس
۹ ماه پیشAnita
10تا اینجا خوب بوده
۱۱ ماه پیش..
۱۶ ساله 10بابا خفن
۱ سال پیشMini
10از ادمینه بعدم دکتره حرصیم🤡
۱ سال پیشهلن
۱۷ ساله 10رمان خیلی قشنگیه ولی من دوتا سکه برای این پارت دادم ولی نمیاره🥺
۱ سال پیشAtyh
10👌
۱ سال پیشHadia
10عالیه
۱ سال پیشMha
10, 👍👍👍
۱ سال پیشغزل
10خیلی خوبه
۱ سال پیشابوالفضل
10عالی
۱ سال پیش
Mw
00دکترمون مودیه😂