سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت نود و هفتم
زمان ارسال : ۴۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
جدی جدی انگار تموم این مدت توی توهم بودم. حالا که از روستا بیرون زده بودیم، همه چی مثل قبل بود. مسیر همون مسیری بود که چند ماه پیش با یاسین طی کردم و کوه و جنگل و رودخونه و... همه چی همون هایی بود که یه بار دیده بودم.
باورم نمیشه با عقل ناقص خودم این همه راه و اومده بودم تا قاچاقی از کشور خارج شم. اصلا چرا به اون پسره اعتماد کردم؟ جدی فقط چون اون گفته بود از این راه بریم باید میرفتم؟
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ناهید
۲۱ ساله 10از رمان خیلی خوشم اومد ممنون از زحماتی که میکشین .
۱ سال پیشمزدور
40چه نتیجه گیریای جالبی ...منو بگو فکر کردم آیدین میخواد پرتش کنه تو رودخونه😂😂
۱ سال پیشباران
50منظورش اینه که به زور نمیشه کسیو نگه داشت و فکر کنم میدونه که آیلی میخواد فرار کنه و برنگرده
۱ سال پیشآهوو
۱۸ ساله 30به نظر من آیدین منظورش اینکه یه دل فقط یه صاحب داره...و ایلی باید حسابش رو با دلش روشن کنه که کی رو می خواد یاشار آیدین یا آیاز....فقط یه نفر نه همه رو عاشق کدوم شده رو مشخص کنه
۱ سال پیشآزیتا
30یعنی منظورش چی بود از این حرف
۱ سال پیشساحل
۱۷ ساله 30چرا حس میکنم اینارو به آیلی گفته که تهرانه نمونه و به اونها برگرده؟
۱ سال پیشسمیرا
10منظورش چی بوددد
۱ سال پیش!(: یاشیل قیز
10آپاردی سللر سارانی؟ خیلی قشنگ بود:)
۱ سال پیشاسرا
20عجب بدجنس ایدین
۱ سال پیشستا
80داستان سارای خیلی قشنگه و شعر هم داره کلا برای ترک ها داستان سارای سردسته داستان ها س برای بچه ها . ممنون نسترن جون بابت قلم زیبات فقط اگه میشه پارت هارو طولانی تر کن ممنون♡
۱ سال پیشفاطی
20نویسنده جان پارت هارو لطفااا خاهشااا یکم بیشتر کن
۱ سال پیش
(:
00عااااالی بود 💐