سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت نود و پنجم
زمان ارسال : ۴۹۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
لبخندی رضایت بخش زدم و گفتم: اهوم خیلی! هوا به این قشنگی، آفتاب به این درخشانی، ناراحتم آیدین نمیتونه اینا رو تجربه کنه.
متقابلا لبخند تلخی زد و گفت: از بچگیاش این طوری نبود. بعد مرگ مادرش بیشتر از یک ماه خودش رو تو تاریکی حبس کرد، از اون موقع به بعد دیگه نتونست نور رو ببینه. بداخلاقی هاش هم از اون موقع شروع شد. بچه که بود این شکلی نبود.
متاثر توی جام ایستادم و بهش زل زدم، اشک تو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
پرنس
21ما مااا😂 بی خیال این اصن پارت مهمی نبود چیز خاصیم نشد بیشتر و طولانی تر کن پارتاروووو.-.
۱ سال پیشساتیا
60باحال بود ک ولی فقط یکم یکم بیشتر از یکم کم بود
۱ سال پیشsamira
36واقعا این پارت چه چیزی داشت ک گذاشتی لاطائلاتی بیش نبود وقتو حروم کردی
۱ سال پیشمعصومه!!!
50این جانم😍😂
۱ سال پیش
فاطمه
۱۶ ساله 50وای چقدر این پارته باحال بود عالی بود خیلی خندیدم