پارت نود و پنجم

زمان ارسال : ۴۹۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

لبخندی رضایت بخش زدم و گفتم: اهوم خیلی! هوا به این قشنگی، آفتاب به این درخشانی، ناراحتم آیدین نمی‌تونه اینا رو تجربه کنه.
متقابلا لبخند تلخی زد و گفت: از بچگی‌اش این طوری نبود. بعد مرگ مادرش بیشتر از یک ماه خودش رو تو تاریکی حبس کرد، از اون موقع به بعد دیگه نتونست نور رو ببینه. بداخلاقی هاش هم از اون موقع شروع شد. بچه که بود این شکلی نبود.
متاثر توی جام ایستادم و بهش زل زدم، اشک تو

4283
1,381,612 تعداد بازدید
2,259 تعداد نظر
166 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    ۱۶ ساله 50

    وای چقدر این پارته باحال بود عالی بود خیلی خندیدم

    ۱ سال پیش
  • پرنس

    21

    ما مااا😂 بی خیال این اصن پارت مهمی نبود چیز خاصیم نشد بیشتر و طولانی تر کن پارتاروووو.-.

    ۱ سال پیش
  • ساتیا

    60

    باحال بود ک ولی فقط یکم یکم بیشتر از یکم کم بود

    ۱ سال پیش
  • samira

    36

    واقعا این پارت چه چیزی داشت ک گذاشتی لاطائلاتی بیش نبود وقتو حروم کردی

    ۱ سال پیش
  • معصومه!!!

    50

    این جانم😍😂

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.