بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و سی و سوم
زمان ارسال : ۵۳۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
پدر اما عین خیالش هم نبود. دلش به قراردادی که با سباستین و امضای جعل شدهی مانستر بسته بود، خوش بود و بنابراین شک نداشت که اسلحهها برای اوست. به همین دلیل، خندهای کرد و دستهایش را پشتش به یکدیگر گره زد. سرش را با غرور بالا گرفت و به آسمان پرستاره ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00وای تروخدا فردا هم پارت بذارین😢😕