سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۶۳۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
توی فکر فرو رفتم و یه نگاه متفکر بهش انداختم.
- خب کی اقدام کنم؟
شونهای بالا انداخت.
- شب، موقع شام! اون موقع هیشکی حواسش به هیشکی نیست همه تو فکر شکمشونن.
حرفش منطقی بود.
سری به نشونه تایید تکون دادم.
- تم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
*.....*
00اخی بچه از رو تخت افتاده😂😂 نویسنده جون قلمت بیستتت