سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۶۳۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
با این حرفش همه خندیدن.
یه گوشه مظلوم نشسته بودم تا وقت شام بیاد.
با خودم فکر کردم تا سبک بال تر باشم بهتره پس قید خیلی از وسایلم رو به جز مهمها رو زدم.
وقت شام که شد، خوابگاه خالی بود و همه سرشون به کار خودشون گرم!
سخت ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سلما
00🤣🤣🤣🤣بدشانس اگه آدم بود