سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت چهارده
زمان ارسال : ۶۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
مردمک چشمهاش لرزید اما چیزی نگفت.
گوشیش و خاموش کرد و یه گوشه گذاشت...
حالا هرچقدر رو اعصاب بود، پسر باحالی هم بود.
یکم توی همون سکوت گذشت.
- باور کن همهشون جاست فرندن!
از گوشه چشم نگاهی بهش انداختم.
- جای ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
قشنگتراز پریا
00واییی😂 چرا این رمان انقدر باحاله؟؟؟