باهم در پاریس به قلم مرجان فریدی
پارت پنجم
زمان ارسال : ۷۲۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 47 دقیقه
همون موقع برگشتم و با دیدن ربات که از راه راو بیرون می اومد قلبم شروع کرد به بی قراری . با استرس دستام و به هم قلاب کردم و سعی کردم نگاهش نکنم و با موهام در گیر شم.
بچه ها بهش خوش آمد گفتن و اونم معمولی و سرد جواب دادم و رفت گوشه ای نشست و من بد جور سنگینی نگاهش و حس می کرد .
انگار نگاهش داد می زدکه:
(جاسپر و ریک اون جا کنارت ،چی می خوان!)
شایدم توهم زدم ،ولی نگاهش بد جور عصبی می زد!
عسل
00چرا نمیتونم بخونمش