باهم در پاریس به قلم مرجان فریدی
پارت ششم :
بی خیال لالیش شدم و با سرعت خودم و پرت کردم تو ماشین و هنوز در و نبسته بودم که ماشین با سرعت از جا کنده شد و من به صندلی کوبیده شدم و و با وحشت دستم و بردم سمت کمربند و زود کمر بندم و بستم و پسره رو به سمت ماشین چنگیز و افرادش می رفت و سرعتش تو سیم ثانیه به دویست تا رسیده بود.
خشکم زده بود و هنگ کرده بودم نفس کشیدن یادم رفته بود و تنها چنگ زده بودم به داشبرد و دستگیره در ، تا یه جوری از خود
مطالعهی این پارت حدودا ۴۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۷۶۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سانیا
10اوکی ولی انتظار در این حد بچ بازی رو از ربات نداشتم