باهم در پاریس به قلم مرجان فریدی
پارت چهارم :
از چشمام قطره قطره اشکام می ریختن و جرعت نداشتم لحظه ای چشمام و ببندم تا نکنه بزنتم!
تو این شرایط خیلی احمقانس که به فکر دستای زخمیش بودم نه؟
فاصله اش اون قدر نزدیک بود که از ترس تو خودم جمع شده بودم و اونم کاملا بهم چسبیده بود یهو با د ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سارینا
00عالیییی