پارت پنجم

زمان ارسال : ۶۹۴ روز پیش

به جای به زبان آوردن حرفم، مثل خودش دست به سینه شدم و با کفش‌های آل استاری که داده بودند، به سنگ کوچکی لگد زدم.

به پسر اشاره کرد و گفت:

- تو هم عکس میگیری، مثل کاری که

دست‌هایش را تکان داد و تکیه‌اش را از سپر گرفت. جلویمان رژه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید